راحت شد

ساخت وبلاگ

در کنار جوخه دار...

آنکه حکم را با لبخندی قرات کرد جاهل...

آنکه طناب دار بر گردن داشت عاشق...

و دختری که نیمه جان زجه میزد دیوانه بود...

اما کسی نمیدانست چه زخم ها از عشق خورده بود کسی که صتدلی را از زیر پای عاشق کشید...

#مهراد

راحت شد...
ما را در سایت راحت شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alikhmseh بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 12:01

دیروز بزرگترین و دردناک ترین "داری اشتباه میزنی داداچ های" تاریخ در اهواز رخ داد درست وقتی که گروهک های تروریستی مِید(made) این وطنمان سر اسلحه شان را به سمت مردم عادی و سربازان بخت برگشته مان گرفتند و تر تر تر تر به رگبار بستنشان داشتند اشتباه میزدن راحت شد...ادامه مطلب
ما را در سایت راحت شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alikhmseh بازدید : 113 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 19:56

میخندید....

بعدها به این خریتون میخندید...
به اینکه چطور اجازه دادید وارد زندگیتون بشند...

اَزتون سوء استفاده کنند...
راحت دروغ بگویند
لبخند از لبتون بدزدند
شور را از چشمهاتون
حیات را از کلامتون بدزدند

نابودتون کنند و راحت بروند

میخندید
بعد ها به این خریتتون با اشک و بغض میخندید...

#مهراد


برچسب‌ها: مهراد , دلنوشته , میخندید راحت شد...
ما را در سایت راحت شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alikhmseh بازدید : 104 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 19:56

نمیدونم از کجا شروع شد اصلا نمیدونم چطوری شد که یهو فهمیدم شدی همه چیزم راه میرم تو رو میبینم میشینم تو رو میبینممیخوابم تو رو میبینماصلا یه بار دست یه غریبه رو گرفتم فکر کردم تویی باورت میشه؟همین چند روز پیش وقتی داشتم قاب عکستو بغل میکردم از کنار پ راحت شد...ادامه مطلب
ما را در سایت راحت شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alikhmseh بازدید : 108 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 19:56

وصیت میکنم بعد از فوتم آقا یا خانوم فلانی ادامه ی این کتاب رو بنویسند... تصور کنید وسط خواندن یک کتاب مهیج یکهو با متنی با قلم درشت رو به رو شوید..."متاسفانه اینجای داستان نویسنده از جمع ما پرکشید من آقا یا خانوم فلانی از اینجای داستان به بعد را همرا راحت شد...ادامه مطلب
ما را در سایت راحت شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alikhmseh بازدید : 131 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 19:56

دم دمای پاییز بود و بوی نم باران هر آدمی را مست میکرد و حالُ هوا آماده برای لِه شدن زیر بار خاطره... طبق معمول هر شب من بودم و کاناپه و اینستاگرامُ ، تلوزیونی که تلاش میکرد تا به چشم بیاید...از لا به لای پست ها چشمم به متنی خورد از شاعری دیوانه که نو راحت شد...ادامه مطلب
ما را در سایت راحت شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alikhmseh بازدید : 116 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 19:56

ننه لیلا میگه: مردی که دستش رو زن بلند شه مرد نیستوقتی دستت روش بلند شد فقط جسمش نیست که درد میگیره بد تر از همه قلبشه که میشکنه از اون بدترم کوه اعتمادیه که خراب میشه همون کوهی که یه عمر فکر میکرد پشتوانشه حالا میخوای مردش باش یا داداشش یا باباش دس راحت شد...ادامه مطلب
ما را در سایت راحت شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alikhmseh بازدید : 116 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 19:56

بهم گفت تو که نوشته هات خوبه بیا یه کتابم در مورد زندگی من بنویس خیلی میفروشه ها بهش گفتم همه ی آدمای دنیا معتقدن زندگیشون کتاب پر فروشی میشه چه چیز جالبی تو زندگیت هست که موجب جلب توجه خواننده بشه گفت: خوب من یکی از بهترین های دوران مدرسه بودم گفت راحت شد...ادامه مطلب
ما را در سایت راحت شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alikhmseh بازدید : 118 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 19:56

بچه که بودم یه جوجه داشتم خوشگل ترین موجود دنیا بود ... هیچ کدوم از جوجه های دیگه به چشمم نمیومد ... هر جا میرفتم باهام بود از پارک و مدرسه بگیر تا مهمونیای خانوادگی  جزو جدا نشدنی زندگیم شده بود ... هزار خاطره با هم داشتیم و هزار جا با هم رفته بود راحت شد...ادامه مطلب
ما را در سایت راحت شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alikhmseh بازدید : 123 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 19:56

خیلی داشت خودشو به در و دیوار میزد تا بهم ثابت کنه اونی که من فکر میکنم نیست منم با نگاه شکاک و سرد فقط پر پر زدنشو تماشا کردم اخه میدونید مادرم همیشه میگفت: "هر وقت دیدی یکی پا فشاری کرد تا بهت ثابت کنه اونی که تو میگی نیست ... مطمئن باش یه کاسه ای راحت شد...ادامه مطلب
ما را در سایت راحت شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alikhmseh بازدید : 108 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 19:56